***معصومه ناز ما ******معصومه ناز ما ***، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
**فاطمه بانوی ما ****فاطمه بانوی ما **، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

معصومه ، مسافر بهشت

عید زیبای فطر بر مسلمانان مبارک

سلام گلم امروز عید سعید فطره و من وبابایی این عید زیبا رو به تو تبریک میگیم  امروز سه تایی با هم به نماز رفتیم و چادر گل گلیتو سرت کردی تو صف نماز گذارها مثل ماه می درخشیدی صبح قبل از رفتن به نماز بابایی صبحانه درست کرد و سفره رو آماده کرد شما که از خواب بلند شدی و اومدی آشپزخونه و با سفره صبحانه مواجه شدی گفتی اووووووواََ  آخه یه ماه بود که ما رو سر سفره صبحانه ندیده بودی قربونت بشم...   نماز رو توی مصلا خوندیم جدیدا هر مسجد و گنبد که می بینی میگی مشد یعنی مشهد البته تو تلوزیون گنبد  امام رضا علیه السلام رو هم میشناسی و تا میبینی میگی مامان مشده! ...
19 مرداد 1392

وای وای معصومه!

معصومه 23 ماهه: سلام گلم دختر نازنینم   سلام به سلام دادن بلندت ، سلام به خندیدنت ، سلام به آرامشت ، سلام به لبخندت ، سلام  به قهقهه زدنت ، سلام به شیرین کاریت، سلام به مامان گفتنت ، سلام به گریه کردنت ، سلام به ناز کردنت ، سلام به ناله کردنت ، سلام به جیغ زدنت ، سلام به خوابیدنت ، سلام به همه کارهایی که منو از خودم بی خود میکنه تو هر روز بزرگ و بزرگتر میشی و من نگران و نگران تر عزیزم ... نگران این که تو بزرگ شی و این همه شیرینی و مهربونی تموم شه ...       عزیزم جمعه عروسی دختر عمه زهرا بود و به شما کلی خوش گذشت و بازی کردی  ایشالا خوشبخت شن... ...
19 مرداد 1392

نانم های دخترم

معصومه 22 ماهه : سلام می نانانم معصومه ی مامان جذاب ترین بخش حرف زدنات رو برات مینویسم گلم... پوشانانم                    بپوشم یا بپوشون مینا نانم                    میکشم می نونانم                   می خونم عوض آنانم                عوض کنم یا عوض کن ...
30 تير 1392

عملیات سخت و دلخراش از شیر گرفتن

سلام گلم ! معصومه 22 ماهه: مامانی امروز عملیات سخت از شیر گرفتنتو شروع کردم ... خیلی سخته برام وقتی میبینم میای سمتم و به مم نگاه میکنی و برمیگردی دلم کباب شد امروز گلم . خیلی معصومانه میگی مم پووو سده؟؟؟؟ یعنی مم اوف شده؟؟؟ هیچ وقت به این آرومی و بدون شیر نخوابیده بودی . هم بعد از ظهر هم شب تا گذاشتم روی پام که تکونت بدم گفتی بتو ، پتوتو انداختم روت و خوابیدی عسلم معصومه من واقعا معصومی خیلی ناراحتم دارم یه ماه زودتر از شیر میگیرم اما چه کنم مامانی ماه رمضانه و مجبورم . آخه شیرخوردنت خیلی به من فشار میاره ، فشارم هشته و میترسم مریض شم و چون میخوام روزه بگیرم دکترم گفته حتماباید از شیر بگیر...
19 تير 1392

به معصومه من رای بدید لطفا!

از اونجایی که معصومه عاشق بستنی و شیره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تو جشنواره تابستانی نی نی وبلاگ شرکت کرد هوراااااااااااااااااااااااااا.   کد     ٥٢٨    رو به ٢٠٠٠٨٠٨٠٢٠٠    پیامک کنید ممنون دوستای عزیزم.   ...
17 تير 1392

شیرین زبون من

عسلکم سلام  معصومه21 ماهه: کلمات و جملات امری  معصومه بانو بوشوووو............پاشو درآآ...............در بیار نیاا..............نیا باز اییین.......باز کن بداییی..........بر دار بویورر...........بخور ......................................................................... جمله استثنایی معصومه که مورد علاقمونه... نیییم بلااااااااااااااااااااااا؟ آدههههههه؟ نییییییم بلا ؟ ........................بیام بالا ؟آره؟ بیام بالا(بغل)   از انتها  معصومه، ستاره ، صورتی ، مملی ، نوید ، پرتقالی ، سارا ، تپلی ، نی نی     معصومه و نوید ...
19 خرداد 1392

روز خوش در نیاسر

معصومه 21 ماهه: سلام گلم جمعه 17 خرداد بود و ما با هم به همراه خاله مهدیه رفتیم نیاسر و کلی خوش گذروندیم مامانی ... با خاله تو ماشین بازی میکردی ومن یه کم استراحت میکردم... بر خلاف تصورمون که فکر میکردیم از آب و آبشار خوشت میاد وحشت داشتی و نمیخواستی از بغل بابایی پایین بیای... صبح زود رفتیم و ساعت 4 برگشتیم....                                                   &...
19 خرداد 1392

شب بدی بود!!!

معصومه 21 ماهه: سلام دخترکم دیشب یه شب خیلی بدی برات بود نمیدونم چت شده بود که از درد و کلافگی به خودت میپیچیدی و خودزنی میکردی جلوتو میگرفتم منو میزدی عزیزم نمیدونم درد چی بود دارو پمیدادم عرق نعنا و آب و.... اما خوبنشدی تا صبح ناله کردی عسلم مامان داشت میمرد دیگه  الان خوابیدی و منتطرم بیدار شی بریم دکتر ... فکر کنم دندونای تختت دارن تشریف میارن چون نه سرماخوردی نه دل درده ...  این روزا هم لاغر شدی به خاطر بیرون روی که داری و هم حالت تهوع اعصابتو به هم ریخته و خوب غذا نمیخوری مامان فدات شه عزیزم... به هر حال مامانی داره دق میکنه ایشالا زودتر حالت بهتر شه دکتر هم برات آ...
11 خرداد 1392

روزهای زیبای من و تو

سلام مهربون مامان معصومه 20 ماهه: دیروز با من و تو دوتایی رفتیم گردش خیلی خوش گذشت ولی حیف که بابایی نبود آخه بابایی امتحاناش شروع شده و باید درس بخونه                       اول رفتیم پارک و شما بازی کردی یکم هوا سرد شد و با هم رفتیم قدم زدیم به بابایی نگیا رفته بودیم برا  بابایی کادوی روز مرد بگیریم ..... بعد با هم یه خوراکی خریدیم و رفتیم تو ماشین خوردیم .....به به   مامان جونینا رفته بودند روستامون و من و تو هم رفتیم و شب با هم برگشتیم خلاصه روز خوبی بود ....                 &nb...
25 ارديبهشت 1392