روزهای زیبای من و تو
سلام مهربون مامان
معصومه 20 ماهه:
دیروز با من و تو دوتایی رفتیم گردش خیلی خوش گذشت ولی حیف که بابایی نبود آخه بابایی امتحاناش شروع شده و باید درس بخونه
اول رفتیم پارک و شما بازی کردی یکم هوا سرد شد و با هم رفتیم قدم زدیم به بابایی نگیا رفته بودیم برا بابایی کادوی روز مرد بگیریم .....
بعد با هم یه خوراکی خریدیم و رفتیم تو ماشین خوردیم .....به به
مامان جونینا رفته بودند روستامون و من و تو هم رفتیم و شب با هم برگشتیم خلاصه روز
خوبی بود ....
چند تا کلمه جدید یاد گرفتی با اون زبون شیرینت میگی
عزیز ام............عزیزم
اموم...............حموم
دش شوییم........دست بشوریم
ن س ت ......... نسترن (همسایمونه)
بوووز...........بز
اعداد : ید ، دووو ، سه ، چارار ، بن، جیش ، هپ ، هت ، نووو ، ده
نونه ...............خونه
سلاااااااام ...........سلام
جادو............جارو
لیلاس .........گیلاس
جوجه..........گوجه
دیپ...........کیف
باک............پارک
سوار کمر مامان یا بابا یی میشی و میگی آنی بیب بیب (ماشین بازی)
وقتی کسی رو میزنی زود پشیمون میشی و خیلی خیلی خیلی شیرین میگی نازی نازی
جیجیتو که عوض میکنم پوشک کثیفت نگاه میکنی و میگی اده آره ؟ منم میگم آره ...
وقتی میشورمت اگه آب سرد باشه میگی درده آره ؟ اگه داغ باشه میگی جیزه آره ؟
تو خونه نوید (یکی از عروسکاتو) بغل میکنی و بلند بلند داد میزنی لا لا لا لا یعنی داری
میخابونی بعد میایپیش من یا بابا میگی سسسسس نی نی لالا دیده...
ماشالا هزار ماشالا شیر خوردنت هم که ......... به اوج خودش رسیده از دست تو من تو
خونه نمیتونم دراز بکشم چون یاد شیر میوفتی...آخه یه ربع بیست دقیقه راضیت نمیکنه
که هر چقدر من دراز کشیده باشم شما هم به بنده چسبیدی عزیز دلم...