***معصومه ناز ما ******معصومه ناز ما ***، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
**فاطمه بانوی ما ****فاطمه بانوی ما **، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

معصومه ، مسافر بهشت

عطر عطای رضا (ع)

1391/6/29 8:10
632 بازدید
اشتراک گذاری

                                                   http://zibasaz.niniweblog.com/

 من مرضیه نویسنده این وبلاگم . برای دختر نازم مینویسم تا بمونه براش خاطراتی که بی هم و با هم داشتیم . 

                     

من و علیرضا قصد داشتیم 2 سال بعد از ازدواجمون  Wedding Rings icon نی نی دار بشیم اما من دانشگاه قبول

شدم و تصمیم گرفتیم اول درسم رو بخونم بعد فکرشو کنیم.متنظر

سال آخر دانشگاه با بابایی تصمیم گرفتیم نی نی دار بشیم به لطف خدا هم شدیم 10 فروردین 89 بود

که تازه اومده بودیم خونه جدید خونه ای که با زحمت علیرضا جان و لطف خدا و بابا جون خریده بودیم.آرام

خیلی خوشحال بودیم چون بعد 6 سال مستاجری  هم خونه دار شدیم هم مامان و بابا.  علیرضا و من

 8 هفته بود که این خوشبختی رو حس کرده بودیم که حالم بد شد رفتیم دکتر و برام سونو گرافی

نوشت ...خطا

اونجا بود که فهمیدیم هدیه ای که خدا به من و همسرم علیرضا  داده پس گرفته دکترا گفتن قلب نینی

تشکیل نشده خیلی جا خوردیم باورمون نمیشد به همون خاطر رفتیم بیمارستان و اونجا هم همینو به

ما گفتن خلاصه با کلی غم و غصه و ناباوری اومدیم خونه شب شده بود و تا صبح با هم گریه کردیم و

از خدا خواستیم که دروغ باشه اما دروغ نبود و ما دیگه نی نی نداشتیم.گریه

 12 فروردین هم کلا نی نیمونو از دست دادیم دکتر به من گفت باید 6 ماه استراحت کنی تا دوباره

بتونی نی نی دار بشی...غمگین

علیرضا برای اینکه حال من بهتر بشه و از فکر نی نی از دست رفته مون بیرون بیام به من گفت بریم

مشهد زیارت امام رضا (ع)...آرام

علیرضای مهربونم و عمو رحیم عزیزم برای تولدم بلیط سفر به مشهد مقدس گرفتن . بلیط رفت قطار با

عمو رحیم و بلیط برگشت هواپیما با علیرضام .

بلیطمون درست یه روز قبل از تولدم بود یعنی 3 آدز 89  بود که رسیدیم مشهد ، عمو رحیم اونجا بود و

ما رو برد مهمان پذیری که برامون گرفته بود ،

خلاصه این زیارت قشنگترین هدیه تولدم بود که  هم از همسر عزیزم  هم از خدای مهربون و امام رضا

(ع) گرفتم بغل

وقتی به زیارت امام رضا (ع) رفتیم میدونستم از دلم خبر داره به همین دلیل بعد از زیارت نشستم

روبروی حضرت و به ایشون گفتم : یا امام رضا(ع)من بعد از 6 ماه  انتظار یه ماهه که قصد مادر شدن

کردم اگه قراره دوباره مثل نی نی قبل امتحان بشم و ازم پس گرفته بشه یا نی نی سالمی نباشه

من تحمل ندارم و فکر نکنم بتونم موفق از این امتحان بیرون بیام پس یا امام رضا خودت از خدای متعال

و مهربون برام یه بچه سالم و مبارک درخواست کن هر چقدر طول بکشه صبر میکنم اما زودتر هم

بشه خوشحال میشیم آمدم تا هدیه تولدم رو از شما بگیرم ...

آره دخترم ، سه هفته بعد از اومدن از زیارت امام مهربونم فهمیدیم که شما دخملی رو باردارم یه بچه

سالم و نانازی که امام رضا(ع) مهربونترین مهربونا از خدا برامون خواسته بود ... اونجا بود که شدی

عطر عطای رضا (ع). بوس

1 دی 89 بود که جواب آزمایشم رو گرفتیم و متوجه شدم باردارم  وای اگه بدونی چقدر مامانی گریه

کرد برای این هدیه زیباش ، بهترین روزم بود چون فهمیدم   یه کوچولوی نخودی تو دلم داره رشد میکنه .

جواب آزمایشو بردیم برای دکتر یاسینی (دکتر مامانی) و به ما تبریک گفت و برام آزمایش و

سونوگرافی نوشت.

ماه Cartoon Number One: هنوز باور نکردیم که خدای مهربون یه فرشته کوچولو به ما هدیه داده . خدایا شکرت بابت

این رحمتت . یه کم درد دارم و هنوز کسی نمی دونه که من باردارم . خداروشکر نه حالت تهوع دارم نه

ویار خاصی فقط دلم درد میکنه . حتی یه روز از درد مجبور شدم با همسایمون برم بیمارستان و اونجا

بود که مامان جون فهمید باردارم خجالت

اولین سونو گرافی 5 هفتگی (7 دی 89) : ساک حاملگی رویت نشد. یه هفته بعد مراجعه شود.

ماه Cartoon Number Two  : بازم در حال شکر گذاری از خدای مهربون هستیم . و فقط مامان جون و بابا جون میدونن

که شما تو دل مامانی هستی. حالم خیلی خوبه و اصلا ویار ندارم و تازه شکمو هم شدم ای وروجکم

بذار بزرگ شی بعد تموم انرژی مامانی رو بگیر.

دومین سونوگرافی 7 هفتگی (15 دی 89): ساک حاملگی رویت شد . اما صدای قلب شنیده نشد

ماه Cartoon Number Three  : بالاخره همه فهمیدن شما مهمون دلم شدی ... جشنخیلی نگرانم و باید خیلی

مواظبت باشم دوست ندارم آسیبی بهت برسه عسلم. سعی کردیم گوشیهامونو از خودمون و اتاق

خوابمون دور کنیم . از اینترنت کمتر استفاده کنیم تا امواج زیاد اذیتت نکنه .

با اینکه هنوز نمیدونیم جنسیتت چیه چند تا لباس و عروسک برات خریدیم آخه ذوق داریم کوچولوی

نازم. 

سومین سونوگرافی 11 هفتگی (19 بهمن 89): جنین مشاهده شد . صدای قلب جنین شنیده شد .

 

                        

                                جوجوی نازم اینجا اندازه یه باقالی بودی همش 5 سانتی متر بودی بوس

ماه  Cartoon Number Four : حالم خیلی خوبه و به گشت و گذار عید مشغولیم و خدارو شکر ماشین هم خردیم و

حسابی با شما فسقلی میگردیم . هر روز بابایی ما رو مهمون پارک و کوه و دشت میکنه. قربون نی

نی پر روزیم بشم. 

مامانی باید بره دانشگاه اما دیگه نمیتونه رانندگی کنه و چون ترم آخره باید بره و درسشو تموم کنه .

خیلی سخته همش دارم با تاکسی میرم و میام و نگرانتم گلم . بیشتر وقتا بابایی اصرار میکنه با

آژانس میرم و عصرا خودش میاد دنبالم ممنون همسر مهربونم.آرام

اسمتو انتخاب کردیم اگه دختر بشی معصومه اما برای پسر هنوز به توافق نرسیدیم.

چهارمین سونوگرافی 15 هفتگی(22 اسفند 89): جنین در وضعیت نرمال . جنسیت پسر .

ماه Cartoon Number Five  : هر روز داری بزرگ و بزرگتر میشی و شیطونیات بیشتر میشه فدات شم حالا که فهمیدم

دخملی , میخوام یه عالمه  جی جیای خوشگل و مامانی برات بخرم . مامان جون مهربون هم کلی

لباس و کلاه و شالگردن و.... برات بافته . دست شما درد نکنه مامان جون مهربون.بوس

هر روزی که از جلوی این مغازه های سیسمونی فروشی رد میشیم من و بابایی چند دقیقه

می ایستیم و نگاه میکنیم  دلمون آب شد دیگه کی می آیی مامانی  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مامان جون مهربون هر چی دل مامانی میخواد سریع براش میپزه .آخه خیلی شکمو شدم و دارم

دایره میشم.

پنجمین سونوگرافی 19 هفتگی (14 فروردین 90): وزن جنین 230 گرم و جنسیت دختر ، و زمان

تقریبی زایمان 90/6/12

ماه Cartoon Number Six : دیگه این ماه تا دلت میخواد بازی کن مامانی از ماه دیگه جانت تنگ میشه ها!!!!!!!!

آره حرفم رو گوش کردی و داری بالا و پایین میپری و دست و پای کوچولوتو فشار میدی و خستگی در

میکنی فدات بشم !  فکر کنم داری مو در میاری آخه مامانی یه کم ترش میکنه ! فدای موهات بشم

عسلم کچل نشی یه وقتا آبروی من میره ها!!!!! باید یه عالمه مو در بیاری باشه مامانی !!؟ بغل

دیگه یواش یواش داریم سیسمونی نازت رو میخریم تا ماه دیگه برات بیاریم و بچینیم تو اتاقت , اتاقتم

کاغذ دیواری کردیم خیلی خوشگل شده دخملم . پرده هاشم عروسکی گرفتم و دوختم مبارکت باشه

! مامان جون مهربون هم زحمت کشیده و کلی وسایل خریده ....

امروز میخواییم بریم وسایل سیسمونی تو کامل بخریم و تمومش کنیم هوراااااا.جشن

7.gif

من و  مامان جون و بابایی و زندایی سمیه رفتیم فردیس و خرید کردیم ... جی جی هات خیلی نازن

رنگشون هم سبز و سفید و نارنجیه .. آخه شنیدم نارنجی برای هوش هیجانی نی نی ها خوبه و سبز

در عین حال که آرامش بخشه حیات و سرزندگی روبه ارمغان میاره عزیزم مبارکت باشه ایشالا

همیشه شاد و سرزنده و سلامت باشی ..

ماه  Cartoon Number Seven :سخت ترین ماه بارداریم این ماهه ! آخه کهیر بارداری اومده سراغم خیلی بدنم  میخاره

اول از روی شکم و پشتم شروع شد بعد دستام و پاهام , خداروشکر صورتم کهیر نزده وای ! اما

تکونای تو اونقدر آرومم میکنه که بعضی وقتا خندم میگیره و به خاطر این که تکون بخوری شکمم رو

میخارونم ..قه قهه

عسلم , معصومه نازم دوست ندارم به تو آسیبی برسه دارم از نگرانی دق میکنم با اینکه خیلی سخته

تحمل این خارش سعی میکنم محدوده شکمم رو نخارونم ...

بابایی مهربون همش نگرانه و برام انواع و اقسام کرم ها و لوسیون های مناسب بارداری رو خریده تا

کمتر احساس خارش کنم. دکترا هم همش میگن باید تحمل کنی چون باردارم نمیتونم دارو مصرف کنم !!

اتاق نازت رو چیدیم و این ماه یه مهمونی کوچولو گرفتیم و فامیلای نزدیک رو دعوت کردیم تا بیان جی

جی هاتو ببینن , کلی هم کادو آوردن دستشون درد نکنه . مامان جون هم دستش درد نکنه که این

همه زحمت کشیده و خرید کرده !!  راستی روز جشن سیسمونی دستم چسبید به سماور و سوخت.گریه

عزیز دلم چون از سیسمونی قشنگت عکس خوبی ندارم فیلمشو برات میذارم بوس

 

ماه  Cartoon Number Eight: داریم به اومدن یه نی نی کوچولو به خونمون نزدیک میشیم من و بابایی خیلی

خوشحالیم . بابایی دستاشو میذاره رو دلم و باهات کلی حرف میزنه میدونم که میفهمی آخه جوابشو

میدی و اونم خوشحال میشه ... خیلی دوستت داریم دختر نازم ! هر روز برات قران میذارم و میخونم تا

ایشالا با قران عجین بشی و بزرگ بشی .

معصومه نازم مامانی خیلی داره تپلی میشه چقدر هوس شیرینی و شکلات و بستنی میکنی (آره

دیگه باید بندازم گردن تو ..) الان وزنم شده 85 کیلو وای تا ماه آخر چی میخوام بشم !!!!!!!!!!!!! آخه تو

که وزنی نداری پس همه این وزن مال منه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بی حوصله

totalgifs.com gravidas gif gif ccmpreg2c.gif

شیطونکم اینقدر پاهای کوچولوتو فرو نکن تو دنده هام آخه قلقلکم میاد نازنینم . بعضی وقتا دستامو

میذارم رو پهلوم تا گرمت بشه و بخوابی از بس که تکون میخوری از روی لباس هم معلومه  , میدونم

مامانی جات تنگ شده فدات شم . وقتی تکون میخوری شکمم بیضی میشه و کلی با بابا میخندیم . خنده

یه سری از لباسام دیگه اندازم نمیشه دوباره رفتم و خرید کردم این ماه عروسی پسر خاله باباییه و

باید لباس مجلسی هم بخرم اما پیدا نکردم به همین خاطر میخوام همون لباسی که تو سیسمونی

پوشیدم  رو دوباره بپوشم تازه وقت آتلیه هم گرفتیم تا با بابایی بریم چند تا عکس بارداری هم بندازیم .آرام

 

ششمین سونو گرافی بیو فیزیکال 36 هفتگی(9 مرداد90): وزن جنین 2988 گرم . خدارو شکر همه

چی نرمال بود

ماه Cartoon Number Nine:آخیش ماه آخر رسیده و ما داریم به آرزومون میرسیم یعنی دیدن روی ماه تو فرشته

کوچولومون. خدایا شکرت که تونستم تا ماه آخر این بار گرانبها رو تو دلم نگه دارم . 

ماه مبارک رمضونه و همه ما رو دعوت میکنن خیلی بیرون رفتن سخته اما خوش میگذره با تو ... بابایی

خیلی مواظبمونه . علیرضای خوبم خیلی دوستت دارم .محبت

این ماه  من دیابت بارداری گرفتم از بس شیرینی و بستنی خوردم  . فقط از این ناراحتم که دیگه

نمیتونم طبیعی  زایمان کنم دکترم گفت برای نی نی خطر ناکه ... تو سالم به دنیا بیا  طبیعی و سزارین

فرقی نداره برام عسلم . خدایا خودت کمکم کن تا بتونم یه زایمان خوبی داشته باشم و دخترم رو

سلامت ببینم تو بغلم آمین .

هفتمین سونوگرافی بیو فیزیکال 38 هفتگی (23 مرداد 90): وزن جنین 3138 گرم . خدا رو شکر نرمال بود. 

 

                     

                    فدای اون صورت پفکیت بشم ، بند نافت هم جلوی چشمت رو گرفته اخموی منبوس

 

دکتر مینا مقصودی قراره تو رو به دنیا بیاره دختر نازم . خیلی مهربون و نازه . تو بیمارستان بانک ملی ،

روز شنبه 29 مرداده و من بستری شدم تا همه چی کنترل بشه برای دنیا اومدن یه فرشته ناز .

خدایا شکرت.بوس

                          بقیه اش باشه وقتی دنیا اومدی باشههههههههههههههههههههبای بای

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

مامانی
9 خرداد 93 3:27
عاشقتم گلم هر چی میگذره دلم بیشتر برا اون روزا تنگ میشه
مامان جون
10 خرداد 93 13:39
چه روزای خاطره انگیزی بود خدا یا شکرت خودت نگهدارشون باش امین
خاله راضیه
31 خرداد 93 23:19
منم همه ی این روزارو برای به دنیا اومدنت لحظه شماری کردم گلکم!