***معصومه ناز ما ******معصومه ناز ما ***، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
**فاطمه بانوی ما ****فاطمه بانوی ما **، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

معصومه ، مسافر بهشت

عروسی عمو رحیم

معصومه 2 ماه و 23 روزه : 24 آبان ماه بود و جیگر مامانی دوماهه , عروسی عمو رحیم بود به خاطر شما عسلی نمیخواستم برم اما عمو گفت اگه نریم ناراحت میشه بالاخره رفتیم. تو نازنینم اونقده ناز شده بودی که همش برات دعا و صلوات میفرستادم تا یه موقعی چشم نخوری تصمیم گرفتم دست هیچکس هم ندمت چون سالن بود زمین سرامیک بود و تو هم خیلی کوچولو بودی خیلیا از دستم ناراحت شدن اما اشکال نداره از تو برام عزیزتر نبودن که عسلم خدا رو شکر تو مثل همیشه آروم بودی تا زمانی که مراسم به اوج خودش رسید یعنی صدای آهنگ اونقد بلند شد که تو رو آزار میداد و به گریه افتادی با بابایی و مادر جون و پدر جون رفتیم بیرون یه گشتی زدیم و برگشتیم و تو آروم شدی فرشته ی مامان ... ...
30 مهر 1391

خاطره تلخ

معصومه 2 ماه و 17 روزه: سلام به همگی چند روزی بود وقت نمیکردم بیام و پست بذارم و از خاطره هامون با معصومه کوچولو براتون بگم وااااااااااااااااااااااااای اونقد حرف دارم حیف که وقتم خیلی کمه و مجبورم خیلی خیلی خلاصه بنویسم تا زمانی براتون تعریف کردم که معصوممونو بردیم دکتر و گوش نازنینشو سوراخ کردیم الهی مامانی فدات شه اونقده درد میکشید هر روز براش میشستم وچرب میکردم تا عفونت نکنه سرشو هی تکون میداد  چون میسوخت و درد داشت . 47 روزت که بود داشتم ازت فیلم میگرفتم مامانی جون همینکه دوربینو آوردم جلو تا از صورت قشنگت فیلم بگیرم دوربین از دستم ول شد و افتاد تو صورت نازنینت واااای یه لحظه به همدیگه نگاه کردیم بعد تو زدی زیر گریه و ه...
30 مهر 1391

شاهکارهای دلبندم

  معصومه 2 ماه و 6 روزه: 7 آبان بود که تو عسلم شروع به ذوق کردن کرده بودی و از ته دل میخندیدی . دل ما رو بردی با این کارات دو روز بعدش نی نیِ دختر دایی زهرا: ″ریحانه خوسولو″ هم دنیا اومد و تو یه هم بازی پیدا کردی ..... "زهرا جون قدمش مبارک باشه عزیزم" معصومه 2 ماه و 21 روزه : 22 آبان هم شصتتو مک میزدی اونقد ازت فیلم گرفتم بذار بزرگ شی مامانی میذاریم با هم نگاه میکنیم و می خندیم وااااای چه روزایی در انتظار ماست خدا جون ببینیم روزایی رو که دخترمون کنار ما شاد و سرحال فیلماشو نگاه میکنه...... معصومه 3 ماهه: 29 آبان که سه ماهت داشت تموم میشد بردیم پیش دکتر جلالی فر تا گوشتو سوراخ کنه تا برات گوشواره هایی که دای...
30 مهر 1391

تولد معصومه خانوم و اولین حرکات نی نی

یه روز قبل از به دنیا اومدنت تو بیمارستان (89 کیلو) همراهی علیرضای مهربونم برای اتاق عمل     یک شهریور نود ساعت 9ونیم صبح خدا یه هدیه زیبا به مرضیه و علیرضا داد که از هر چیزی تو این دنیا با ارزش تره  .خدایا شکرت ! مامانی معصومه نازش رو بعد به دنیا اومدن دید و  بعد از خروج از اتاق عمل بابایی دیدش... معصومه نازنینم با 3 کیلو و 610 گرم وزن و 50 سانتی متر قد به دنیا اومد ... دخترم وقتی دنیا اومدی دنیا برامون بهشت شد . مامانی وقتی تو رو تو اتاق عمل دید فکر کرد یه فرشته کوچولو نشونش دادن باورش نمیشد این نی نی اونه .  خدایا چقد تو بزرگی!   تمام زیبایی های عال...
30 شهريور 1391

عطر عطای رضا (ع)

                                                    من مرضیه نویسنده این وبلاگم . برای دختر نازم مینویسم تا بمونه براش خاطراتی که بی هم و با هم داشتیم .                        من و علیرضا قصد داشتیم 2 سال بعد از ازدواجمون   نی نی دار بشیم اما من دانشگاه قبول ...
29 شهريور 1391