روزهای قشنگ
سلام نوگل عزیزم دلبندم شیرینی زندگی
معصومه 17 ماهه:
چند وقته میخوام بیام و از حرف زدنات بنویسم اما سرم شلوغه و نمیشه آخه عروسی خاله راضیه نزدیکه و کلی کار داریم .
جمله های زیبایی به کار میبری که مینویسم برات
نی نی بی ین .............. نی نی بکش
ماما بی یم ؟................. ماما بریم؟
بابا چییی شد؟............بابا چی شد؟
بی یم لالایی..............بریم لالایی
نی نی بفت..............نی نی رفت
و خیلی جمله ی دیگه که تو ذهنم نیست بعدا دونه دونه میام مینویسم عزیزم
کار هر روزت شده نی نی کشیدن یه دفتر برات گذاشتیم تا نقاشی کنی اما میگی اول ما نقاشی کنیم بعد تو ...
خیلی کم غذا میخوری و من با هر ترفندی شده بهت غذا میدم مثلا امروز صبح که بیدار شدی رفتی سر یخچال و سیب رو نشون دادی منم از فرصت استفاده کردم و سریع سیب و موز رو میکس کردم و یه قاشق خامه عسلی ریختم توش خامه ای که تا به حال نخورده بودی و به عنوان صبحانه با هم خوردیم خداروشکر بدت نیومد و چند قاشقی خوردی عسلکم.