مسافرت دو روزه به شمال
معصومه 32 ماهه:
سلام مهربونم
امسال عید به خاطر حال مامانی نتونستیم جایی بریم به همین خاطر تصمیم گرفتیم همراه
بابا جونینا بریم شمال البته بیشتر جنبه عید دیدنی داشت تا گردش ... رفتیم قائم شهر ،
مهمون دایی و دختر دایی عمو رضوان بودیم .
صبح پنج شنبه راه افتادیم و ساعت 2 رسیدیم خونه دختر دایی عمو رضوان ... خونشون
خیلی با صفا بود یه خونه وسط باغ بزرگ پر از درخت های جور واجور ، که عطر بهار نارنج
هم پیچیده بود آدم مست میشد ما رفتیم قدم زدیم و شما با دو تا فاطمه ها (فاطمه خاله
رویا و فاطمه خاله سمیه) کلی بازی کردی ، بعد از نهار رفتیم کنار دریا ، دور بود اما خوش
گذشت یه ساعتی کنار دریا بودیم و عکسای قشنگی انداختیم ...
شب برای شام و استراحت رفتیم خونه دایی عمو رضوان خیلی زحمت داده بودیم بهشون
شب خوبی بود ، خلاصه صبح بعد از خوردن صبحانه راهی شدیم به سمت جنگل چای باغ ،
عمو رضوان بلد بود و ما رو برد ، جنگل قشنگی بود ... تا ساعت 5 هم اونجا بودیم و لذت
بردیم
معصومه جونم اولین باری که دریا رو دیده چه ذوقی کرده
معصومه در کنار مامان و بابای مهربونش
خاله مهربونش براش روی ماسه ها نقاشی میکشه
معصومه و فاطمه خانوم دختر کوچولوی خاله رویا
عجب ژست هایی
مثلا میخواستی دستتو به کمر بزنی فدات شم
معصومه بغل مامان مرضیه (عاشقتم گلم)
واااااااااااااااااااااای تحت تاثیر قرار گرفتم