امام رضا سلام
معصومه 26 ماهه:
سلام مهربونم زیارتت قبول
بعد از معذرت خواهی از گلکم که دیر به دیر براش مینویسم خبر تازه این که 7 آبان امسال
که شما 2 سال و 2 ماهت شد با هم یعنی من و تو به زیارت امام رضا (ع) رفتیم بدون بابایی
این که چی شد تنها رفتیم بماند بعدا بر ات تعریف میکنم ، فکر میکردم کاری نداره سفر بدون
بابا اما اینطور نبود خیلی سخت گذشت هم به خاطر دوری بابایی هم به خاطر مسئولیت تو
که تنها بودم و نگران ...
بابایی برامون هتل رزرو کرد و صبح روز سه شنبه باباجون ما رو برد فرودگاه ... از اونجایی
که ناشی بودم بلیط تو رو نداده بودم برای گرفتن کارت و تو رو راه نمیدادن باباجون لحظه
آخر با عجله بلیطت رو برد و کارت گرفت...
وقت رفتن تو کل راه رو خوابیدی ، وقتی رسیدیم مشهد اصلا راه نمیومدی ، پدرمو در
آوردی تو دائم میخواستی بغلم باشی نمیدونم چرا راه نمیرفتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو حرم ،
تو خیابون همه جا بغلم بودی ...
تو حیاط حرم میگفتم مامان سلام بده به امام رضا ، دستتو میذاشتی رو سینه و زیر لب یه
چیزی میگفتی . میگفتم بگو رضا میگفتی رضا میگفتم بگو امام رضا میگفتی امام ضادا
ولی تجربه خوبی برام بود . مسافرت خوبی بود از نوع سختش..........
وقت برگشتن زمانی که قرار بود بارم رو تحویل بدم تو بغلم خوابت برد ، فکرشو بکن 12
کیلو رو یه دستی گرفته بودم تو اون دستم هم چمدون و کیفم
ههههههههههههههههههههههههه
خلاصه رسیدیم تهران توبه کردم که تنهایی و بدون بابایی جایی برم البته زیارت یه چیز
دیگس و به خاطر امام رضا سختی رو تحمل کردم...
بروووووووووووو ادامه مطلب سراغ عکسا
وقت برگشتن از مشهد
تو هتل، قربون اون چشمات مامانی، کفشاشووووو آخه چرا کفشاتو در آوردی؟؟
تو اطاقمون،فدای ژست گرفتنت
این پازل بود تو هواپیما بهت دادن اومدیم هتل با هم ساختیمش
ده دقیقه بعد...........
این پالتو خوشگلم از مشهد برات گرفتم عسلم خیلی بهت میاد مخصوصا رنگش ماشاالله