***معصومه ناز ما ******معصومه ناز ما ***، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
**فاطمه بانوی ما ****فاطمه بانوی ما **، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

معصومه ، مسافر بهشت

جملات جدید معصومه

سلام عزیزکم تازه فهمیدم که کلمات و جمله هاتو با دقت بیشتری بیان میکنی و خیلی به لفظ توجه میکنی مثلادمیخوای جمله ای رو بگی اونقدر آروم آروم کلمات رو به کار میبری که چیزی رو اشتباه نگی و سر جاش استفاده کنی . این خوبه اما خودت خیلی خسته و کلافه میشی میخوای یه جمله بگی کلی فکر میکنی... بعضی وقتا بی خیال میشی و دیگه حرفتو نمیگی نمونه ای از جملاتت: مامان بیا تو اتادم بازی بکنیم بابا الان رفته سر دار؟ میگم بله رفته سر کار . میگی چـــــــــرا رفته نـــــــــــــــــــــــره دیــــــــــــــــــگــــــــــــــــه همینطور میکشی و حرف میزنی میخوام غذا بپـــــــُـــــــــزم میخوام ظرفا رو بشورم فاطمه خندید؟ میگم بله خندید میگ...
27 آبان 1393

معصومه و نی نی

سلام دختر مامانی    معصومه 3 سال و 2 ماهه:                                                                دو سه ماهه برات از شیرین کاریات ننوشتم ، الان که آبجی فاطمه هم به جمعمون اضافه شده سرم شلوغه و کمتر میتونم بیام اما سعی میکنم چیزی از قلم نیوفته. آبجی وقتی وارد خونمون شد تو باورت نشده بود که یه نی نی و موجودی زنده اس و دائم با کشیدن و تکون دادن شدید دستش میخواستی اونو به گریه در بیاری تا بیشتر مطمئن شی که آدمه با این که...
25 آبان 1393

معصومه و آبجی کوچولو

سلام گلکم                     اولین دیدار معصومه با فاطمه روز دوم  :                                             روز چهارم:                                                   &n...
24 آبان 1393

تولد آبجی کوچولو

سلام مامانی بالاخره حالم بهتر شد و تونستم بیام و برات بنویسم آره عزیزکم آبجی کوچولومون هم بالاخره دنیا اومد 28 شهریور ساعت 7 و نیم غروب همزمان با اذان مغرب خانوم کوچولو به دنیا اومد . شما بعد دو روز دیدیش اما برات خیلی جالب بود و برای ما هم همینطور منتظر عکس العملت بودیم که ببینیم چه برخوردی میکنی با دیدن فاطمه ، اونقدر آروم و مهربون اومدی پیشش و نگاش کردی بعد پرسیدی فاطمس؟ به دنیا اومده؟ ما هم خندیدیم و گفتیم آره گلم فاطمس! یه دونه بوسش کردی و بعد دویدی و رفتی پی بازیت... ...
11 مهر 1393

جمله های سنجیده و زیرکانه دخترم

سلام عسل مامان اومدم تا از شیرین کاریهای جدیدت بنویسم که دلمونو بردی ! یه روز صب که میخواستم برات صبونه تخم مرغ آبپز کنم: مامان:  معصومه جان تخم مرغ میخوری برات بپزم ؟ معصومه : (با عصبانیت ) نه نمیخورم !  مامان : من نمیدونم میخوری یا نه ولی برات میپزم ! ( به محض اینکه تخم مرغ رو از یخچال برداشتم تو دستم ترکید ) معصومه : ( با حالت تمسخر به مامان نگاه کرد و به پذیرایی رفت و با خودش گفت ؛) اعصابمو دورد (خورد) کردی تخم مرغه ترکید!!! مامان :   وقتی به تبلت بابایی گیر میدی دیگه ولش نمیکنی ... دیشب  سر نماز بودم تو و بابایی رو مبل نشسته بودین به بابایی چند بار گفتی بابا تبلتتو میدی بابا گفت نه ...
18 شهريور 1393

تولد 3 سالگی دختر نازمون

سلام مامانی سالگیت مبارک قربون قد و بالات ماشالا هزار ماشالا داری بزرگ میشی و شیرین زبون اینم از ماجرای تولدت جمعه صبح با کمک بابایی مهربون خونه رو مرتب و تزیین کردیم شنبه صبح 1 شهریوره و خاله مهدیه مهربون اومده کمک مامانی تا بقیه کارا رو با هم انجام بدیم   من و بابایی قصد داشتیم به خاطر شرایط نا مساعد من یه جشن 4 نفری کوچولو بگیریم اما مامان جون و خاله و دایینا اعلام آمدن به جشن ما رو کردن و ما هم استقبال کردیم از طرفی مادرینا و عمه مرضیه هم زنگ زدن و گفتن که تشریف میارن و ما بازم خوشحال شدیم قدم همشون سر چشم. دختر عمه زهرا هم با نی نی کوچولوی 20 روزش اومده بود و دختر عمه زهر...
8 شهريور 1393

سه سالگیت مبارک معصومه نازم

سلام دختر صبور و نازم 3 ساله که خوشبختی زندگیمون تکمیل شده و از خدای مهربون سپاسگذارم بابت لطف های بی دریغی که تو زندگیمون داشته . دخترم یه ماهه صبورانه انتظار امروز رو میکشی ، یادم نمیاد چه مراسمی رفته بودیم یه ماه پیش که تو گفتی منم تولد میخوام گفتم یه ماه دیگه تولدته و میخوام خونه رو تزیین کنم گلم و توصبورانه این مدت رو تحمل کردی... عسلم این ساعت از این روز یعنی اول شهریور ساعت 9 و نیم خدای مهربون یه انرژی دوباره برای زندگی و امیدواری برای تحمل سختیها بهم میده . خدارو هزاران بار شکر میگیم بابت داشتن یه فرزند سالم ، صالح ، پاک سرشت ، و مهربون و صبور دخترم ، میوه دلم تولدت مبارک . عاشقتم و ازت میخوام وقتی بزرگ شدی مامانو حل...
1 شهريور 1393

تولد یه نی نی ناز دیگه

سلام معصومه مهربونم اومدم تا تولد نی نی دختر عمه مهربونت رو تبریک بگم . 12 مرداد فاطمه کوچولو  نذاشت مامانش بخوابه و اونو غافلگیر کرد و قدمشو گذاشت به این دنیا ... زهرا جون از این که صاحب یه فرشته ناز شدی خیلی خوشحالیم و من و دایی و معصومه بهتون تبریک میگیم .   ...
26 مرداد 1393